گروه فرهنگی مشرق: مرحوم علامه مجلسی در کتاب شریف بحار الانوار (جلد 44 ص 88، ترجمه محمد جواد نجفی) به نقل از کتاب الخرائج و الجرائح روایت می کند که (در مجلسی که امام حسن و معاویه و جمعی از مردم حضور داشتند) عمرو بن عاص به معاويه گفت: حسن مردى است كه از سخنرانى عاجز است، اگر او بر بالای منبر برود و مردم به او نگاه كنند خجل مىشود و سخن خود را قطع مي کند. كاش مي گفتى او سخنرانى مىكرد. معاويه به امام حسن گفت: كاش بر بالای منبر رفته و ما را موعظه مي كردى. امام حسن عليه السّلام پس از اينكه بر فراز منبر رفت و حمد و ثناى خداى را به جا آورد فرمود:
هر كسى مرا مي شناسد كه مي شناسد، هر كس كه مرا نمى شناسد بداند كه من حسن ابن على و پسر سيده زنان يعنى فاطمه دختر رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله هستم. منم پسر رسول خدا، منم پسر نبى اللّه، منم پسر نور درخشنده، منم پسر بشارت دهنده و انذار کننده، منم پسر آن كسى كه به عنوان رحمتی براى جهانیان فرستاده شد، منم پسر آن كسى كه بر جن و انس مبعوث شده، منم پسر آن كه بعد از پيامبر اسلام بهترين خلق خدا است، منم پسر صاحب فضایل و مناقب، منم پسر صاحب معجزات و دلایل، منم پسر امير المؤمنين، منم آن كسى كه حقم از دست رفته، من يكى از دو بزرگ جوانان اهل بهشت هستم، منم كه پسر ركن و مقام هستم، منم پسر مكه و منا، منم پسر مشعر و عرفات.
معاويه كه انتظار چنين سخنرانى ای را از امام عليه السّلام نمي برد، خشمگین شد و به آن حضرت گفت: اوصاف رطب (خرما) را شرح بده، اين گونه سخنان را رها کن. فرمود: رطب را باد بارور مي كند، گرما آن را مي پزد و خنكى شب آن را نيكو مي کند.
سپس ادامه داد: منم پسر آن شفيعى كه اطاعتش واجب است، منم پسر آن كسى كه ملائكه در ركابش می جنگیدند، منم پسر آن كسى كه قريش در مقابل وى خشوع می کردند، منم پسر امام مردم، من پسر محمّد صلّى اللّه عليه و آله هستم.
معاويه ترسيد كه مبادا مردم بدين وسيله دست به آشوب بزنند لذا گفت: يا ابا محمّد پایین بیا! کافی است. وقتى آن حضرت فرود آمد، معاويه به وى گفت: من گمان مي كردم تو بعدا خليفه خواهى شد، ولى تو كجا و مقام خلافت كجا! امام حسن فرمود: خليفه كسى است كه احكام قرآن و سنت رسول را رواج دهد، خليفه كسى نيست كه ظلم و ستم را ترويج و سنت رسول را تعطيل نمايد، دنيا را پدر و مادر خود قرار دهد، مدت اندكى خلافتى به دست بياورد و بهرهمند شود، آنگاه لذت آن قطع شده و مسئوليت آن باقى بماند.
نوجوانى از بنى اميه كه در آن مجلس حضور داشت سخنانى زشت و ناروا به امام حسن گفت و از دشنام و ناسزا گفتن به آن بزرگوار و حضرت علی علیه السّلام از حد تجاوز نمود. امام حسن عليه السّلام او را نفرين كرد و گفت: پروردگارا! او را به زن تبدیل کن تا عبرت بگيرد! وقتى آن جوان اموى متوجه خود شد ديد زن شده و خداى توانا آلت مردانگی وى را به آلت زن مبدل نموده و ريش وى فرو ريخته است! آنگاه امام حسن عليه السّلام به وى فرمود: برخيز و كنارهگيرى كن، تو را با مجالس مردان چه كار!؟ زيرا تو زن هستی.
امام حسن عليه السّلام پس از اينكه يك ساعت صبر كرد، لباس خود را تكان داد و برخاست كه خارج شود؛ عمرو بن عاص به آن حضرت گفت: بنشين تا من در مورد مسائلى از تو سؤال کنم. امام حسن عليه السّلام فرمود: هر چه به نظرت مي رسد بپرس! گفت: مرا از معنای کرم و نجدة و مروئه آگاه كن. فرمود: كرم آن است كه انسان كارهاى نيكو را بدون توقع انجام دهد و قبل از آن كه چيزى از او بخواهند عطا كند. معنى نجدة آن است كه انسان از محارم خود دفاع، و در همه جا در مقابل سختی ها و ناملايمات صبر نمايد. معنى مروئه اين است كه مرد دين و آیين خود را حفظ كند و خود را از پليدي ها بر كنار و براى ادای حقوق قيام و صلح را گسترش دهد. آنگاه خارج شد.
معاويه، عمرو بن عاص را ملامت كرد و گفت: تو اهل شام را فاسد کردی! عمرو گفت: اين مطلب را از من داشته باش كه محبت اهل شام به تو به خاطر ايمان و دین تو نیست بلکه تو را تنها از اين لحاظ دوست دارند كه از دنياى تو بهرهمند شوند، زيرا كه هم شمشير و هم مال دنيا در دست تو است.
پس از اين جريان، داستان آن جوان اموى شایع شد، همسر او به حضور امام حسن آمد و شروع به گريه و زارى نمود، امام عليه السّلام به وى ترحم كرده و دعا نمود تا آن شخص به حالت اوليه بازگشت.
کد خبر 436387
تاریخ انتشار: ۱۱ تیر ۱۳۹۴ - ۰۳:۵۲
- ۴ نظر
- چاپ
عمرو بن عاص به معاويه گفت: حسن مردى است كه از سخنرانى عاجز است، اگر او بر بالای منبر برود و مردم به او نگاه كنند خجل مىشود و سخن خود را قطع مي کند.